نورانورا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

هديه خداوند

مامانی جونم

دختر عزیزم آخه من چیکار کنم مادری از دستت که اصلا دوست نداری غذا بخوری دیروز که رفتیم دکتر شده بودی 8 کیلو خانم منشی به ترازو شک کرد دوباره وزنت کرد اضافه که نکرده بودی کم هم شده بود 250 گرم کم شدی آقای دکتر پوینده آزمایش ادرار برات نوشت مامانی اگه تا ماه دیگه اضافه نکنی راه سختی در پیش داریما دکتر میگه علت اصلی میتونه جدایی از مادر باشه یعنی که من میرم سرکار شاید ولی تو قول میدی که غذا بخوری و منهم انرژی بیشتری برات میزارم عشقم   ...
24 آذر 1392

دختر قشنگم

امروز ساعت ٧ صبح بیدار شدی خیلی امروز سحر خیز شدی رفتیم خونه مادر جون تا من برم سرکار مادرجون هم که سرماخورده ولی با این حال از تو مراقبت میکنن دستشون درد نکنه، بعد که من از سرکار اومدم دیدم تو و بابا یاسر تو اتاق عطی جون هستین مادر جون رفته بیمارستان دیدن محمدرضا که طفلکی عفونت روده گرفته کوچولو باید بیمارستان بخوابه از جمعه تا حالا اونجا خوابیدن با زن عمو، من تو بابا یاسر هم رفتیم بیمارستان دیدن محمدرضا ولی تو و بابات توی ماشین موندین الان هم که امدیم خونه تو که از ساعت ٤:٣٠ خواب رفتی تا الان که ٧:١٦ خوابی مامان جونم منو ببخش که وقت خوابتو صبحها میگیرم . راستی الان خیلی زود که اینچیزا رو بفهمی ولی من مامان بزرگمو دو هفته پیش از دست دادم خ...
19 آذر 1392

نورا جونم

امروز اینترنتمون وصل شد دیگه هی میام برات مینویسم تو که الان وسط هال خوابیدی داری نغ نغ میزنی عشقم
17 آذر 1392

ماماني قشنگم

امروز يك وبلاگ هم برای كارنی عشقی درست كردم با تو هم لينك داره قربون دوتاتون برم ، غنچه‌های عزيز من.
16 آذر 1392
1